ماهی ها در خاک نمی میرند ...

تقدیم به مادران شهدای غواص

بازهم شکرخدا داغ شماشیرین است

داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:

فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را

پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را

فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت

اربأ اربا بشود پیش خودت فرزندت

بگذارید بگویم که چه در سر دارم/

اصلأ امروز تب روضه ی اکبر دارم ...

ـ......................................................................................

این عمار....

این شهیدان که بادست بسته آمدن شاید پیامی دارن

شاید نه حتما پیامی دارن.....

شاید میخواهند بگویند مواظب علی زمانتان باشید.....

اهای شما که میگویید ما اهل کوفه نیستیم....

مواظب باشید علی زمانتان را با دستان بسته نبرند......

دختر نجیب ...

دختر نجیب ...

ساده نگذرید از کنارشان !

شهدا؛

 این روزها کسی نیامده یکبار هم که شده حداقل در این ایام یک خط از خطوط وصیت نامه هایتان را برایمان شرح دهد تا بفهمیم که نباید ساده از کنار کلام گهربارتان رد شویم .... 

( حالا در ذهنتان مرور کنید وصیت نامه هایی که تا به امروز خواندید!) 

یادشان گرامی

راهشان پررهرو باد .

شادی روح بلند امام خمینی رحمة الله علیه و علی اکبرهایش صلوات...

بیاد شهید هادی ،،،

 

+ دلتنگ شده ام برای جنوب :-( 

++ همه اش اثرات کتاب دا است ....

++++ دعا برای شفای کامل آیت الله العظمی مهدوی کنی ، یار دیرین انقلاب و امام و رهبری فراموش نشود ...  :-|

در ره عشق ...

ما از همان نسل بی سواد تحمیل ناپذیریم…
از همان نسلی که دیپلمات ها قدرش را نمی فهمند و سرهنگ ها می دانند چه نسلی است…

شادی روح شهدا صلوات

+ این پست و دو پست اخیر به نقل از بچه های قلم می باشد .

شرافت ... عزت... جمهوری اسلامی ِ ایران ... این روزها ؟!

یــــادمــــان بــــاشــــد ؛

بودند کسانی که بر خاک افتادند ،

تا بر خاک نیافتیم ...

روشن مثل ...

امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفته است، آری وضع کنعان روشن است

گرچه در بزم حماسه، هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعله ها، تکلیف باران روشن است

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن، با نور ایمان روشن است

کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟
آسمان ما که با خون شهیدان روشن است

مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است

+شعر:‌ میلاد عرفان پور

++ بیاد همه ی شهدای راه هسته ای ...

+++ منبع: بچه های قلم

مسافران کربلا ...

آمدی اما

من ِ روسیاه را دوباره به مهمانی ات خواندی ...

مانده ام چطور این همه لطف را ببینم و تکانی نخورم !!؟

>> دیروز رأس ساعت 15 ...

چه مهمانی ای بود!!

جایتان خالی بود دوستان وبلاگی ...

بوی تربت

خدا کند که بــــوی ِ تربتــــت

مرا بی خیــــال ِ دنیــــا کند همــــانطور که خیلی ها را ...